معنی ماه بهاری سریانی

حل جدول

ماه بهاری سریانی

آذار


ماه سریانی

آذار، حریزان، ایار، تموز، آدار

نیسان


ماه نهم سریانی

ایلول


ماه پنجم سریانی

نیسان، ادار، آذار، حزیران، ایار، تموز، ادار، ایار، آب، ایار، ایلول، ایلول، ایار، ادار.


ماه های سریانی

ایار


ماه هفتم سریانی

نیسان

لغت نامه دهخدا

بهاری

بهاری. [ب َ] (اِخ) ابومحمد بهاری، فرزند ابونصر احمدبن حسین بن علی بن احمدبن بهاره بکرآبادی بهاری جرجانی است که در ماه رمضان سال 423 هَ. ق. درگذشته است. (لباب الانساب).

بهاری. [ب َ] (اِ) رنگی است سفید چرکین مانا به بهار نارنج. (آنندراج).

بهاری. [ب َ] (ص نسبی) منسوب به بهار که عبارت از موسم گل باشد چنانکه گویند ابر بهاری. (آنندراج). منسوب به بهار. (ناظم الاطباء). منسوب به بهار. ربیعی. (فرهنگ فارسی معین). با کلمات ابر و باد و باران و جز اینها ترکیب شود و گاه هم معنی خوش و با طراوت و دل انگیز دهد:
باد بهاری به آبگیر برآمد
چون رخ من گشت آبگیر پر از چین.
عماره.
بالا چون سرو نورسیده بهاری
کوهی لرزان میان ساق و میان بر.
منجیک.
امید آنکه روزی خواند ملک دو بیتم
بختم شود مساعد روزم شود بهاری.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 101).
ورچه برانی هنوز روی امید از قفاست
برق یمانی بجست باد بهاری بخاست.
سعدی.
کدام باد بهاری وزید در آفاق
که باز در عقبش نکبت خزانی نیست.
سعدی.
دایه ٔ ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپروراند. (گلستان سعدی).
- ابر بهاری، ابری که در فصل بهار در آسمان پدید آید. (فرهنگ فارسی معین).
- اعتدال بهاری، اعتدال ربیعی. (فرهنگ فارسی معین).
- باد بهاری، باد لطیف و مطبوع بهارگاه.
- باران بهاری، بارانی که در فصل بهار بارد. (فرهنگ فارسی معین).
- بهاری کنیز، کنیزکی خوبروی و دل انگیز و چون بهار برنگ و بوی مطبوع:
از آن قندهاری بهاری کنیز
سخن راند کاین درخور منت نیز.
اسدی.

بهاری. [ب َ ری ی] (ص نسبی) منسوب به بهاره که نام بعض اجداد منتسب الیه است. (الانساب سمعانی) (لباب الالباب).

بهاری. [ب َ] (اِخ) محب اﷲبن عبدالشکور بهاری. وی علوم را نزد شیخ قطب الدین فراگرفت، پس به حوزه ٔ درس قطب الدین شمس آبادی رفت. او راست: 1- رساله المغالطه العامه الورود. 2- سلم العلوم (منطق). 3- مسلم الثبوت (در اصول و فقه). به سال 1119 هَ. ق. درگذشته است. (از معجم المطبوعات).


سریانی

سریانی. [س ُرْ] (ص نسبی) لغت ترسایان به زبانی که تورات نازل شد. (آنندراج). زبان نبطی. (مفاتیح العلوم). منسوب بسورستان (عراق و بلاد). (معجم البلدان). نام قوم سامی نژاد که با قوم آرامی خویشاوند بودند و لهجه ٔ آن را نیز سریانی نامند. این لهجه از لهجه های مهم آرامی شرقی است و در ایران از خود آرامی معروفتر است و چون آثار این لهجه متأخر است، آثار پیشین آرامی را رفته رفته از یادها زدوده جانشین آن گردیده است. خطی که برای نوشتن سریانی بکار میرفته با اندک تغییراتی همان خط آرامی است. مرکز این لهجه در شمال عراق [بین النهرین] شهر ادسا است که سریانی بکار میرفته ارها و در کتب اسلامی الرها خوانده شده واکنون اورفا نامند. در قرن دوم میلادی این شهر یکی از مراکز مهم عیسویان گردید و در چند قرن پیش از آن زمان اسکندر و جانشینان وی سلوکس و انتیوخس شمال بین النهرین از مراکز زبان سریانی بوده و بواسطه ٔ مهاجرت گروهی از مردمان مقدونیه و یونان در آن سرزمینها، سریانی رنگ و روی خاصی گرفت و بر دیگر لهجه های آرامی برتری یافت و بسیار لغات یونانی با زبان سریانی درآمیخت و تغییری در انشاء و اسلوب آن پدید آمد. آنچنانکه در تحریر مسایل دینی و فلسفی و علمی زبانی رسا و ثروتمند گردید. خط سریانی هم از خط یونانی متأثر گشته برای کتابت بهتر و روشنتر شد. دیگر از مراکز مهم سریانی شهر روحانی عیسویان شرقی نصیبین است. آثاری که بزبان و خط سریانی پیش ازنفوذ دین عیسوی بجای مانده نسبه اندک است. اما آثارپس از آن عهد که غالباً ترجمه و تفسیر توراه و انجیل و مسائل دینی و سرودهای مذهبی است بسیار است. و همچنین در ادبیات و تاریخ و علوم یادگارهای گرانبهایی بدین زبان باقی مانده از جمله اسکندرنامه ٔ مجعول و منسوب به کالیستنس ترجمه سریانی، قانون مدنی زمان ساسانیان که مترجم آن یشوع بخت ایرانی نسطوری است. مانی مشهور شش کتاب خود به زبان سریانی نوشت چون در آن زمان زبان سریانی در مغرب ایران زبان علمی و ادبی بود.هنوز هم در بسیاری از سرزمینهای عربی زبان، لهجه ٔ سریانی وجود دارد. لهجه ٔ آشوریها و کلدانیهای سوریه و عراق و ترکیه و ایران سریانی است. لهجه ٔ سریانی آشوریها با لهجه ٔ سریانی کلدانیها اندک تفاوتی دارد. این لهجه در سرزمینهایی که برشمردیم با زبانهای محلی چون عربی و فارسی و ترکی آمیخته شده و به صورتی «سریانی نو» در آمده است. خوارزمی گوید: «السریانیه الذین یقال لهم النبط و بها کان یجری کلام حاشیه الملوک اذا التسواالحوائج و شکوی الظلامات لانها املق الالسنه. (مفاتیح 75) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین):
سخن کز روی دین گوئی چه عبرانی چه سریانی
مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا.
سنایی.
کنم تفسیر سریانی بانجیل
بخوانم از خط عبری معما.
خاقانی.

فرهنگ فارسی هوشیار

بهاری

منسوب به بهار ربیعی: ابر بهاری. ابری که در فصل بهار در آسمان پدید آید. یا اعتدال بهاری. اعتدال ربیعی. یا باران بهاری. بارانی که در فصل بهار بارد.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

ماه بهاری سریانی

595

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری